12مهر-اینروزا
سلام نفسم... خوشگل من حسابی بزرگ و آقا شده... کلی قربون صدقه سامیار میری... سامیارم که کلی بهت میخنده... تو همش میگی چرا سامیار بزرگ نمیشه زودتر تا باهام بازی کنه... یکروزم ناراحت بودی از اینکه سامیار چرا زودتر بدنیا نیامده... روز 4مهر عروسی پسر عمه بود... تو هم عاشق جشن و مهمونی...حسابی ذوق کردی..البته بیشتر مهمونی را دوست داری به امید اینکه یه دوست پیدا میکنی اونجا... منتها نتونستی یه دوست خوب واسه خودت پیدا کنی... اما خب بالاخره سرگرم شدی... تو این عکسه مثلا تو هم میخایی مثل سامیار خمیازه بکشی... تو این دو هفته..دو بارم رفتیم ...